یادِ سالِ 95 افتادم که یه روز قبل تولدم دخترخاله ها برام کیک خریدنُ اومدن خونمون !
روز تولدم مهدی اینا ! 2 روز بعدش سما و سمانه و فردای اون پسرعموی بابا (بابایِ آیدا)
:)) بس که من همشونُ سوپرایز میکنم !
اما اون سال تو نبودی و هیچ کدوم از این کارا به چشمم نمیومد ...
1 ماه بعدش هم که درگیرِ سرکار شدم ُ مریضیُ موهام کلا یادم رفت همه چی !
امسالم دقیقا همین کارُ کردن شد 4 تا تولد اما باز هیچکدوم برام لذتی نداشت ...
بابا دیشب اومده میگه بینیت هرروز عوض میشه ُ قشنگتر !
مامانم تایید میکنه ! خدا این دوتا فرشته رو برام تا ابد نگه داره که اگه نباشن دق میکنم :)
+ تنها نشستمُ نه حوصله یِ تمیز کاری دارم نه فیلم نه کتاب !
حوصلم سر رفته و دلم میخواد فقط بنویسم و پست بزارم ...
241 ! شـــــــهریـآرِ جـــــــان ......
برچسب : نویسنده : 179msmsms179 بازدید : 180