هذیان ... ماتم ... فشار ...

ساخت وبلاگ

مِهدی مُرد ... رفت استخر ، سرما خورد

تب کرد ، خود درمانی کرد ، آمپول زد ، قندش رف رو ۶۰۰ ،

بیماری خودش عود کرد ، عفونت تو کل بدنش ، تشنج ...

و مُرد !

تقدیر ؟ مهلتِ مرگ ؟ یا چی ؟ 

صبی که چشامو وا کردم و مامان گف مهدی رفته کما رو

یادم نمیره ! برق از چشام پرید . شوکه شدم فقط گفتم ها؟

شبی که با آیدا حرف زدم و گفت قراره داروهای بیهوشی رو 

قطع کنن و بهوش بیاد ! نذر کردم برا پردیس !

گفتم منم نذر کردم دون ببرم واسه پرنده های طالقانی

گفت مهدی خوب میشه باهم میریم فقط دلم تنگ شده براش!

و فردا عصرش وسط پاساژ گوشیم زنگ خورد ...

زهرا بود ! گفت دیدی مهدی مُرد؟ و من باز فقط گفتم ها؟

و گریه ی شدید ... شبش من موندم با هذیونای آیدا پشت تلفن

من موندم و هق هقی که داشت خفم میکرد!

میگفت میبوسمشا ! پاهاشو میبوسم کاریم نداشته باشین...

بعد میزد زیر گریه میگفت من بدون مهدی چیکار کنم سارا؟

کلی برنامه داشتیم باهم من بدون اون چیکار کنم ...

مهدی با شلوار راحتی از خونش زد بیرون با آیدا ! 
نمیدونست برنمیگرده ... امروز صبح به خاک سپردیمش ! 
من آیدا زهرا اومدیم خونه مِهدی ... 
همه چی دست نخورده باقی مونده !

ساعتش ، ماشینش تو پارکینگ ،

بُرس مو ، لباساش ، لپ تاپ ، کنترل ،

خوراکیا ، داروها ، مسواکش ،

ساکش ، عطرش ، همه چی ...
انگار امشب ۲ شب مونده به تولدم

از ۱۱ شب تا ۶ صبح که بیدارم
زندگی تو یه نقطه ای از تبریز استپ خورده ! 
انگار باورش غیر ممکنه که مهدی دیگه نیست ...
انگار خودش بیرونه مث وقتایی که میگفت کلیدو بگیرین

برین خونه دیگه چه کاریه بیرون ! منم نمیام راحت باشین 
آیدا بَنِرش رو بریده !

وقتی اومدم تو خونه عکسی که از بنر جدا کرده بود

 رو گذاشته بود رو صندلی ... 
همون صندلی که مهدی همیشه اونجا مینشست ...
گریه ای در کار نبود! آهنگ بود مشروب بود ماتم بود و ماتم ...
چند دقیقه یه بار برمیگشت

دست میکشید رو عکس مهدی میگفت جانییییم ... فیندیخ بالام !

بعد میگفت من اینجا آرومم بچه ها !

نمیخوام برم میشه بمونین؟
میگفت قرار بود این هفته بریم یخچال بخریم !
جهیزیه رو همینجا بچینیم دیگه ...

۲۱اُم این ماه میشد ۷ مین ماه عقدشون !

بنر مهدی رو برد رو تخت ... گفت بغلش میخوابم !
گفت چرا گریه نمیکنم دیگه؟ گفت مهدی برا من این شکلات رو خریده
گفت میگم خریده . ینی باید بگم خریده بود؟ 
ینی واقعا مُرد ... میخنده ! 
چشاش قرمز و پر اشک ولی میخنده ...
میگه حالت تهوع دارم میرم دنبال آبلیمو !
در کابینت رو باز میکنم خشک ... مات ... میمونم!
تمام خاطرات از جلو چشام رد میشه ... 
تور ، سینما ، ۷ سنگ ، اولین دیدار دسته جمعی ، نمایش ، 
زمین خوردنم ، ستاره باران ، دردودل ۳ نفره ،

مهمونیا ، سهراب من مهدی آیدا سویم...
به خودم میام با نفس عمیق هق میزنم !

صورتم پر اشک تو بغل آیدا !
میگه میخوای امشب تورو بغل کنم؟ مهدی رو فردا بغل میکنم
میگم نه ... میگه کاش بدم از رو عکس مهدی یه آدمک بسازن!
میگه نمیخوام خونه رو تحویل بدم میخوام بمونم اینجا ...
میگه ینی رفت؟ نزاشتن ببینمش ... ببوسمش ! 
دلم براش تنگ میشه ... میگه راحت شد ولی این آخرا خیلی لذت برد
از زندگی ... میگه بیماریشو به هیشکی نگفته بود ...

انگار میدونست زیاد موندنی نیست ... میخواست فقط لذت ببره !

انگار موقعی که مست میکرد اشک میریخت میدونست 

واسه رفتنش اشک میریزه اما میگفت دلم گرفته ...
یه قطره اشک میچکه رو صورتش ... میگه کاش بیاد به خوابم 
ویساشو باز میکنه ...

بنر مهدی زل زده بهمون صداش تو گوشمون ...
انگار نه انگار که دیگه نیست ! :)
ساعت ۶ صبح ... زهرا خواب آیدا خواب ... 
انگار زندگی وایساده اینجا همین لحظه لابلای تیک تاک ساعت
فشار سنگینی رو قلبمه !
کاش بتونم تو ۲۶ سالگی فقط لحظه هارو زندگی کنم 
بی فکرِ دیروز بی دغدغه ی فردا ...
همون روز همون ساعت همون لحظه ! 
از سر شب حس میکنم روح مهدی همینجاست واقعا 
با صدای محجوب میگه خونه خودتونه راحت باشین ...

میگه باز چته؟ باز فکر ممدی ؟ ول کن بابا زندگی‌کن ...

عکس دامادیش رو بنره ! واقعا کی میدونه تو کدوم لباس

قراره بمیره؟ کدوم عکسش قراره بره رو اعلامیه ...

داشتم وصیت میکردم تو این روزا که یکی یکی دارن کم میشن

آدما اگر من مردم حتما عکسم رو بزنن رو سنگ قبر و اعلامیه م !

تصمیم دارم اینو جدی جدی بنویسم بزارم کنار کارت اهدای عضوم !


غریبه امشب خیلی غریبه ... 


۲ سال پیش ۱۵ شهریور آیدا خوشحال ترین بود ! 
برادرزاده ش به دنیا اومد ...
امسال ۱۵ شهریور آیدا غمگین ترین بود !
همسرش عشقش همدمش از دنیا رفت ...

عجیب بی رحمی دنیا ... عجیب بی رحمی زندگی !

نوشته شده توسط SaRa... در سه شنبه ۱۴۰۰/۰۶/۱۶ |

241 ! شـــــــهریـآرِ جـــــــان ......
ما را در سایت 241 ! شـــــــهریـآرِ جـــــــان ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 179msmsms179 بازدید : 103 تاريخ : چهارشنبه 22 تير 1401 ساعت: 15:37