20 ُ اندی سال منتظر بودیم روزای خوب بیان ! نگو داشتن میرفتن :)))
متنِ جذابِ تولدم :| :)
من 17 شهریور منتظر نتایج بودم ! استوری یکی از دوستامو 15 شهریور
باز کردم دیدم عع نتایج ! خیلی ریلکس رفتم سایت در عرض چند ثانیه
برگام فر خورد ! نرم افزار دانشگاه تبریز قبول شده بودم :| :)))
2 روز بعد روز تاسوعا یه اتفاقی افتاد که الان جاش نیس ازش ناقص یاد کنم
کلا حس زندگی پرید... بعدش رفتم ثبت نام با کلی مشقیات !
که طبق معمولِ اولین روز سرکار که گفتم میخوام همشو اینجا تعریف کنم
دقیقا روز اول دانشگاهم گفتم میام همشو اینجا مینویسم اما امان از ..... :))))
خلاصه که از اواخر شهریور داریم میریم سرکلاسا و سر 4 تا درس سرویس شدیم !
و شروع نشده هفته ی بعد دوشنبه اولین ارائه ی منه و من هنوز موضوع مقاله رو
انتخاب نکردم خیلی هم عالی :| :))
مامان اینا امروز عازم کربلا بودن و هفته ی بعد یه روز قبل ارائه برمیگردن و
طبیعتا خونه میشه مهمون خونه و من به این فک میکنم چقدر خوشبختم که نمیتونم
عین آدم آماده شم برا درس :))
2روز بعدشم یه سفر 4 روزه قراره برم که استرس همین درس
ذوقِ سفر رو کور کرد از بیخ !
هیچی دیگه ... 4 ساعت بعد باید برم دانشگاه !
برنامه ی دفترِ جدید طبقه 18 و استاد مریم بانو
و اپلای کردن و تصمیمات مهاجرت و مقاله و خیالبافی هم بمونه برا
فردایی پس فردایی ماهِ بعدی... هروقت که شد بنویسم ×
+اضلا نمیچسبه به دلم خب اینجور نوشتن :(
از قالب هم خسته شدم خیلی زیاد ... دلم یه وب تکونی اساسی میخواد
اما من اگه خیلی زرنگ باشم
خودمو تکون میدم یکم به کارای عقب افتادم برسم :)))
241 ! شـــــــهریـآرِ جـــــــان ......برچسب : نویسنده : 179msmsms179 بازدید : 204