یه وقتایی آدم حرفی نداره ، ولی سکوتشو داره !
اما امان از اون وقتایی که نه حرفی داره و نه سکوتی داره !
که نه میخوای حرفی بزنی و نه میخوای حرفی نزنی !
که اینقدر بین سکوت و حرف زدن میری و میای که سرسام میگیری آخرش...
آخرشم هیچی... هیچی به هیچی !
شرایطِ منه که هی اومدم بنویسم هی ننوشته رد شدم و هی هی هی...
الان حس نوشتنُ دارم اما شرایطش رو نه !
باید 5 بیدار شم... برای کنکور !
میدونم نمیتونم یکی از اون 3 نفری باشم که هوش تبریز قبول میشه ...
درگیریِ ذهنی شدید دارم بخاطر بیماری مامان و بابا ...
اما میرم که با سوالا آشنا شم...
فردا جمعست ! خونم ... شاید دوباره این حس اومد سراغم و نوشتم از
هرچیزی که سنگینی میکنه رو دلم که نه ... رو مغزم !
هرکی که خوند این پست رو لطفا انرژی مثبت بفرسته برای صبح ! :)
شب بخیر...
241 ! شـــــــهریـآرِ جـــــــان ......
برچسب : نویسنده : 179msmsms179 بازدید : 214